زینب امینی – گروه فرهنگ و هنر
جوان شجاعی بود. شاید سی و سه یا سی و چهار سال داشت. تند و باشور بود. طعم بیرون انداختن شاه به دهانش مزه کرده بود و این خطرناک بود. بین همشهریهایش محبوب بود و این خطر را بیشتر میکرد. جنگ را میشناخت و شنیده بودم که در فوج توپخانه، یاور بوده و این خطر را صدچندان میکرد. تیر انداختن و سوارکاریاش را دیده بودم. نبودش یک درد بود و بودنش صد غم. آدم عاقل هم صد غم را انتخاب نمیکند.
این دیالوگ یکی از روایت هایی است که در وصف یارمحمدخان از زبان فرمانفرما در کتاب خفته در خون آمده است. «یارمحمدخان بالاوند» معروف به «یارمحمدخان کرمانشاهی» از سرداران ملی دوران مشروطه بود که در محاصرهی تبریز به یاری سرداران بزرگ مشروطه همچون «ستارخان» و «باقرخان» شتافت. یارمحمدخان تنها یک شخصیت کرمانشاهی نیست. او در مبارزات مشروطه در تهران، قم، تبریز و کرمانشاه حضورداشت. وی در کنار سردار بزرگی چون «میرزا کوچکخان» جنگید و ما به این پیوستها نیاز داریم تا نشان دهیم که تاریخ کرمانشاه بخشی از تاریخ کلی ایران است.
یارمحمدخان کرمانشاهی طی سالهای ۱۲۸۷ تا ۱۲۸۹ در کنار مبارزان مشروطه خواه فعالیت داشت. وی در سیزدهم مهرماه ۱۲۹۱در بازار سرپوشیدهی کلوچهپز خانه به دستور «عبدالحسین میرزا فرمانفرما» حاکم کرمانشاه کشته و نام، یاد و دلاوریهای این سردار بزرگ به دست فراموشی سپرده شد.
کتاب «خفته در خون» اولین کتاب داستانی با محور زندگی سردار یارمحمد خان است که با قلم نویسندگان کرمانشاهی، این شخصیت بزرگ را به مردم دیار خود بازشناساند.
مدیر «نشر خودنویس»در گفتوگو با میلکان گفت: ایدهی اولیه کتاب توسط «حمید بابایی» دبیر مجموعه مطرح شد. در این طرح تصمیم گرفتیم به سراغ قهرمانان ملی هر استان که برای آزادی جنگیدهاند و به نحوی کمتر شناخته شده و یا به دست فراموشی سپرده شدهاند برویم.
فلاح هاشمی ماموریت اصلی نشر خودنویس را کشف استعداد دانست و خاطر نشان ساخت: نویسندههای جوان شناسایی و در مسیر رشد حمایت میشوند تا بتوانند در آینده به کشور و جامعه ادبی خدمت کنند.در قدم اول به سراغ نویسندههای کرمانشاهی و شخصیت استانی آنها که بسیار سرآمد بود رفتیم.
وی استقبال از کتاب«خفته در خون» را بسیار خوب توصیفکرد و یادآور شد: از شهرهای مختلف درخواست خرید داشتیم و این کتاب در اسفندماه پرفروشترین کتاب نشر سراسری خودنویس شد.
محسن یاوری از نویسندگان مجموعه نیز در توصیف کتاب گفت: در دنیای ادبیات بسیار کم هستند گروههایی که باهم همکاری داشته و توانستهاند طی یک مشارکت دستهجمعی اثری منسجم با موضوع مشترک را به دنیای ادبیات تقدیم کنند. فارغ از نگاه تاریخی که این مجموعه داستان دارد، میتوان گفت: این یک اثر تاریخ نگاری نیست. در این کار شخصیت یارمحمدخان در مرکز قرار داده شده و از زوایای مختلفی به شخصیت او و برهه تاریخی زندگی او پرداخته شده است. در واقع تاریخ از نگاه ادبیات روایت شده است. اگر به گذشتهی یک ملت نگاه کنیم مهمترین منبع رجوع به تاریخ و فرهنگ آن «ادبیات» است.
افشین محمدی یکی دیگر از نویسندگان کتاب خفته در خون در اینباره بیان داشت: تاریخ را تنها علاقمندان به تاریخ میخوانند و کسانی که از این منابع استفاده میکنند، تاریخ پژوهان هستند. اما اکثریت مردم با هر سلیقهای شعر و داستان میخوانند و فیلم میبینند و به نظر من این هنرها هستند که باعث ماندگاری وقایع تاریخی در اذهان میشود.
علت اینکه چرا این شخصیت بزرگ در میان مردم دیار خودش ناشناخته است را بهرام غلامی اینگونه بیان میکند:«یکی از چندین دلیلی که برای این موضوع میتوان آورد بحث حاکمیتی آن دوران است. وقتی «قدرت» دست به حذف یک شخصیت میزند نباید توقع داشت که یاد او را زنده نگه دارد. اما ما در دهههای بعد نیز کاری که شایستهی زنده کردن یاد و نام ایشان باشد را انجام ندادهایم.
در شهرهای دیگر از رشادتهای سردارانی چون ستارخان و باقرخان حرف زده شد و کتاب نوشتهاند اما ما در حافظهی بومی- محلی خودمان هم نام یارمحمدخان را حفظ نکردهایم.»
«آرش محمودی» یکی از تلاشگران این مجموعه است که اولین روایت با نام «ضارب» را از او در مجموعه میخوانیم. کسی که ایده و طرح اولیهی نوشتن از سردار یارمحمدخان را با دیگر دوستان نویسنده مطرح کرد تا پس از صد و چند سال شاهد انتشار اولین کتاب داستانی از زندگی سردار کرمانشاهی باشیم. این نویسنده جوان از نحوهی انتخاب شخصیتها و روایتها چنین می گوید:« وقتی طرح در دست اجرا قرار گرفت با دوستان در مورد چگونگی کار مشورت کردیم. هر بار طرحی توسط دوستان نوشته میشد در جمع خوانده و مورد نقد و بررسی قرار می گرفت. سعی بر این بود که بیشتر از «واقعیت» به «حقیقت» پرداخته شود. زیرا نوشتن از واقعیت کار تاریخنویسان است.
بعضی از شخصیتها همچون «عکاسباشی» گرچه سند قطعی و صددرصدی ندارند اما با دلایل مستندی همچون عکسهایی که از روز واقعه بهجا مانده است شکل گرفتهاند. نویسندهی روایت عکاسباشی «امیرسنجابی»، مرگ یارمحمدخان و به تخت بسته شدن او را به نحوی زیبا به مرگ عیسی مسیح (ع) تشبیه کرده است. یارمحمدخان که پس از مرگ به تخت بسته شد و در مقابل عکاس قرار گرفت تا تصاویر او ثبت شود، در این روایت یادآور به صلیب کشیدن آن مرد بزرگ (حضرت عیسی) است.
سنجابی در مورد نحوهی انتخاب شخصیت عکاسباشی اظهارداشت: «تاریخ آن زمان به شکل مکتوب و صد درصد در دسترس نبود. اما طی تحقیقاتی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که بیشتر عکاسان آن زمان «ارمنی» بودهاند، پس من هم شخصیت روایتم را ارمنی انتخاب کردم که لزوما همان عکاس روز واقعه نبوده است. ما در داستان نقش واقعی نداریم. حتی واقعیترین نقشها هم دستخوش تغییراتی برآمده از ذهن نویسنده شده اند»
اما شخصیتهایی را نیز میتوان در این مجموعه یافت که اساسا ساختهی ذهن خالق آن هستند. مانند شخصیت «مخبر» نوشتهی «معین شرفایی» یا شخصیت «حیرا» نوشتهی «پریسا جلیلیان» که برگرفته از یک روایت غیرتاریخی است.
گفته شده «رضاخان» در زمان کشته شدن یارمحمدخان در کرمانشاه بوده و همسری در این شهر داشته است. بیشتر هدف از این روایت توصیف جغرافیای آن زمان بوده است.
شخصیت «خورشید خاتون» نوشتهی «منا کرمی» روایتی است که بسیار جای بحث دارد. او زنی است که همرزم یارمحمدخان بوده .
کرمی در توصیف روایت خود اینطور بیان کرد: «ما نمیتوانیم چنین شخصیتی را واقعی بدانیم چون نامی از او در تاریخ ثبت نشده و همچنین نمیتوانیم او را غیرواقعی بدانیم چون در طول تاریخ همواره شاهد حضور خورشیدخاتون هایی بودهایم که دوشادوش مردان جنگیدهاند.
در این روایت به یکی از آیینهای قدیمی بنام «خونبس» اشاره شده که در آن دختر و پسری از دو طایفه که با یکدیگر نزاع و درگیری دارند، با یکدیگر ازدواج میکنند تا دعوا خاتمه یابد. این داستان اشارهی کوچکی به این مسئله است که مشروطه نیز با تمام ظواهر پر زرق و برق خود منفعتی برای زنان نداشت و همواره نادیده گرفته شدند و یا مانند کالا و غرامت رد و بدل شدند. متاسفانه تاریخ همواره مبارزهی زنان را سانسور کرده و جز چند سطر از کتاب هزارصفحهای تاریخ سهم آنان نشده است.»
حضور مساوی «زنان نویسنده» در این کتاب همانند حضور مساوی «زنان مبارز» در جبهههای نبرد در کنار مردان مبارز است. دیروز اسلحهها در دستهایشان و امروز «قلم»هایشان سلاح آنهاست.
نسرین میرزایی نویسندهی روایت «شیرین» خواهر یارمحمدخان است که تاریخ را به شدت مردانه میداند.
وی در دفاع از رشادتهای زنان آن روزگار می گوید: «مردان تاریخ را نوشتند و اغلب زنان حذف شدند. زنانی که این مردان بزرگ را پرورش دادند و به میدان جنگ فرستادهاند. گاه دوشادوش آنها جنگیدند و گاه در پشت جبهه آنها را حمایت و تیمار کردند. هرگاه خون مردی در میدان جنگ به زمین ریخته شد، قلب زنی نیز از حرکت ایستاد.»
میرزایی راوی «خواهر سردار» میافزاید: طبق تحقیقات من او در شرف ازدواج بود. اما با مرگ برادر مسیر زندگی او تغییر کرد و تصمیم گرفت تمام عشق خود را صرف برادرزادههایش «قمرتاج» و «شیرزاد» کند.»
در روایت دیگری «نازنین رحمان آبادی» با نام «زینت» نوشته شاهد زندگی «همسر یارمحمدخان» هستیم. کسی که پس از مرگ همسرش بخاطر سختیها و بیماریای که از غم از دست دادن او گریبانگیرش شده بود، دو سال پس از مرگ همسر، در اوج جوانی از دنیا رفت.
رحمانآبادی دربارهی روایت خود اینطور شرح می دهد:« من و دیگر دوستان سعی کردیم وقایع تاریخی آن زمان را با استفاده از منابع موجود بررسی کنیم. اتفاقاتی که افتاده کاملا واقعی، جغرافیای ترسیمی و حتی اسامی اشخاص حقیقی بودند. نام روایت من «سینهی گل زرد» است که همین «چهارراه اجاق» کنونی است و محلهای بوده است که یارمحمدخان کرمانشاهی در آن زندگی میکرده است».
روایت آخر کتاب را «صبا شیخی» نوشته و طبق صحبتهایی که با او داشتم آخرین فردی بودند که به مجموعه اضافه شدند. شخصیت «گوهربانو» یک شخصیت خیالی است که راوی رابطهی حقیقی بین یارمحمدخان و میرزاکوچکخان است. طبق اسناد به جا مانده این دو شخصیت در آن زمان با یکدیگر در ارتباط بوده و همواره مکاتباتی داشتهاند. در زمان ترور یارمحمدخان، میرزاکوچک خان قصد داشتند برای همراهی سردار به کرمانشاه بیایند که توسط حکومت مرکزی تبعید و از این اتفاق جلوگیری به عمل میآید.»
اما روایت تخل و خبری ما این است که علی رغم تمام وعدههایی که چند سال اخیر استاندار کرمانشاه و دیگر مسئولین دادند مقبره یار محمد خان همچنان در محلی متروک و دور از دسترس عموم قرار دارد. قبر یارمحمدخان کرمانشاهی در قبرستان قدیمی شهر کرمانشاه بود که قبرستان تخریب و تنها قبر ایشان در انبار اداره نقلیه بهداری و در خیابان نقلیه کرمانشاه باقی ماند. بازدید از آن به دلیل اداری بودن ملک ممنوع و نیازمند طی کردن یک پروسهی اداری برای کسب اجازه است. پیشتر مقرر شده بود تا بودجهای برای بازسازی مقبره این سردار کرمانشاهی اختصاص داده شود که امیدواریم روزی محقق گردد.
روایت نویسندگان کرمانشاهی از یارمحمدخان کرمانشاهی
خفته در خون و فراموشی

زینب امینی – گروه فرهنگ و هنر جوان شجاعی بود. شاید سی و سه یا سی و چهار سال داشت. تند و باشور بود. طعم بیرون انداختن شاه به دهانش مزه کرده بود و این خطرناک بود. بین همشهریهایش محبوب بود و این خطر را بیشتر میکرد. جنگ را میشناخت و شنیده بودم که در […]
لینک کوتاه : https://www.milkanonline.ir/?p=20464
- ارسال توسط : ظهور
- 340 بازدید
- بدون دیدگاه